
می نویسم چنان زیبایی
که صخره ها سر راهت آب می شوند
تا با تو راهی دریا شوند
کرجی ها به صخره پناه می برند
تا پیشت بمانند و
به بستر دریا نیفتند
می نویسم چنان زیبایی
که تمامی آب ها دهانهی دریا جمع می شوند
تا ورود تو را ببینند...
ای رود
انگشتت را به من ده
به ساحل شعرهای من قدم نه
نمی توانم از تو چنان بگویم که دفتر اشعارم تر شود
انگشتت را به من ده
بر پلّه های دفتر من قدم نه
میخواهم گل هایی در شعرم بروید
که کرک ملتهبش را زیر سرانگشتانم حس کنم.
نظرات شما عزیزان:
آجی کوچیکه 
ساعت15:03---25 اسفند 1390
:: موضوعات مرتبط:
<-CategoryName->
:: برچسبها:
<-TagName->